انتقام سیلی زهرا را میگیریم

پیامبری که هالیوود مبعوث کرد

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۳، ۰۶:۰۰ ب.ظ

سال هاست که غرب سعی دارد تا با استفاده از امکانات وسیع رسانه ای خود، باورهای مردم را دستخوش تغییر کرده و تعریف و تعبیر جدیدی از آن ها را ارائه نماید. علت این اتفاق را می توان در بهره وری غرب از چگونگی نگاه عمومی مردم به یک موضوع خاص و میزان باور آن ها به آن مقوله (و اعتماد به تعریف و تعبیر غرب از آن) جستجو کرد.

در این میان، باور جهانی مردم به انبیاء الهی و کلیت و ماهیت دین، از جمله نکاتی هستند که غرب به طور جدی روی آن ها دست گذاشته و سعی دارد تا این نگاه جهانی را بنا بر اقتضای خواسته های نامشروع خود، دستخوش تغییر کرده و با ارائه تعبیر و تفسیر جدید (پوچ و دروغین) نقش خداوند، دین و رسالت انبیاء در شکل گیری آن را کم رنگ کند تا بدین ترتیب نقش منجی گری خود را حقیقی جلوه داده و سیطره خود بر اقوام مختلف را گسترش دهد. ساخت فیلم های مختلف از زندگی انبیاء در مقاطع زمانی متفاوت و نمایش پر از تحریف رسالت آن ها، از جمله فعالیت های جدی غرب در این زمینه به شمار می روند که باعث شده اند تا باورهای جهانی و عمومی مردم در رابطه با صالح ترین بندگان خدا را دچار تشویش و گمراهی نماید. مثلاً، متأسفانه در کشور ما اکثر مردم عامه، حضرت موسی (ع) را با فیلم "ده فرمان" می شناسند، یا فیلم هایی نظیر "کتاب آفرینش"، "مصائب مسیح"، "یوسف و زولیخا" و... عامل شناخت دیگر انبیاء الهی هستند. حال، یکبار دیگر غرب با استفاده از همین نسخه آزمایش شده، پا به این عرصه گذاشته تا بنا بر اقتضای سیاست امروز خود، تصویری موهون و دروغین از انبیای الهی را به جهان ارائه کند و برای این منظور، اینبار کارگردان یهودی الاصل و بدنامی چون آرنوفسکی را انتخاب نموده است که سابقاً جاسوس موساد بوده و بعد به عنوان یک فیلمساز فیلسوف و روشنفکر، با تحریف ادیان آسمانی، نوع دیگری از خدمات خود به اسرائیل و غرب را ارائه می نماید. وی که در کارنامه کاری خود ساخت فیلم هایی مانند پی (Pi )، سرچشمه (The Fountain)، مرثیه ای برای یک رویا (Requiem for a Dream) و قوی سیاه (Black Swan) را دارد، اینبار به سراغ روایت زندگی و رسالت حضرت نوح نبی (ع) رفته است.

داستان فیلم در ابتدا، با روایت کلی ماجرای زندگی حضرت آدم و همسرش (توجه داشته باشید که نام حوا در قرآن ذکر نشده و این نام در تورات آمده است) و سپس قتل هابیل به دست قابیل و فرار وی به سمت شرق (محل سقوط فرشتگان) از زبان لِمِک، پدر حضرت نوح آغاز می شود. توجه داشته باشید که طبق داستان، قابیل پس از ارتکاب به قتل، به شرق می گریزد! این که منظور از شرق کجاست و آرنوفسکی بر اساس کدامین منبع چنین ادعایی کرده، جای سوال دارد. لِمِک برای نوح کوچک توضیح می دهد که آن ها از نسل دیگر فرزند آدم، یعنی شیث هستند و در واقع وارثان خوبی و نگهبانان آفرینش در مقابل شهرهای مملو از پلیدی وارثان قابیل به شمار می روند. همچنین او به نوح توضیح می دهد که طبق آیین موروثی خوبان، این وظیفه از آدم به شیث، سپس به ادریس، قینان (کنعان)، مهلئلیل، متوشالح، لِمِک و حالا به نوح منتقل می شود. لِمِک به عنوان مراسم انتقال عهد! پوست ماری را که جزو میراثش محسوب می شود، به دور دستش پیچیده و انگشت خود را به سبک تابلوی آفرینش میکل آنژ! به انگشت نوح نزدیک می کند (در مورد پوست مار و کابرد آن در این فیلم در ادامه توضیح خواهم داد)، اما در آخرین لحظه صدای فریاد و هیاهوی مردانی که به آن سمت می آمدند، این مراسم را نیمه تمام باقی می گذارد! صدا مربوط به فردی به نام توبال کین و افرادش بود که برای فتح قلمروی بیشتر، وارد سرزمین تحت کنترل لِمِک شده اند. لِمِک از آن ها درخواست می کند که از زمین های خداوند بیرون بروند و حرمت آن را نگه دارند، اما توبال کین با این منطق که خداوند مدت هاست بشریت را رها کرده و مردم او در شهرها در گرسنگی به سر می برند، به معادن غنی زوهر در آنجا اشاره کرده و با کشتن لِمِک، همه آن ها را جزو اموال نسل قابیل برمی شمرد و همچنین پوست مار را نیز به عنوان غنیمت نزد خود نگه می دارد. غافل از این که نوح در تمام این مدت شاهد و ناظر همه این اتفاق ها است. حال ببینیم توبال کین کیست.

نام او در کتاب سفر پیدایش 4:22 ذکر شده: "ظله، زن دیگر لمک هم پسری زایید که او را توبل قائن نامیدند. او کسی بود که کار ساختن آلات آهنی و مسی را شروع کرد. خواهر توبل قائن، نَعمه نام داشت." در مورد این فرد در کتب مقدس، تنها همین مقدار اطلاعات موجود است و در هیچ منبع معتبری از وی به عنوان پادشاه دوران حضرت نوح (ع) اسمی به میان نیامده است. حتی کتاب مقدس او را برادر ناتنی حضرت نوح معرفی می کند! باز هم این سوال مطرح می شود که آرنوفسکی از کدامین منبع، به چنین اطلاعات معتبری دست پیدا کرده است!! سپس داستان سال ها به پیش می رود، زمانی که نوح مردی حدوداً چهل ساله شده و سه فرزند به نام های سام، حام و یافث دارد. او به همراه سام و حام مشغول جمع آوری آذوقه در طبیعت است که با سر و صدا و هیاهویی عجیب، متوجه فرار حیوانی زخمی از دست سه شکارچی می شود (در این سکانس آرنوفسکی سعی کرده تا با نمایش حیوانی عجیب، بحث انقراض نسل برخی از موجودات را هم مطرح نماید.) نوح به سراغ حیوان زخمی می رود، اما جراحت او کاری بوده و حیوان کشته می شود. شکارچیان به سراغ شکار خود می روند، اما با نوح درگیر شده و همگی کشته می شوند. نوح جنازه حیوان را در آتش (به روش تقدیم قربانی پیشینیان) می سوزاند و در مقابل پرسش حام که چرا انسان ها او را کشتند؟ توهم کسب قدرت از راه خوردن گوشت را مطرح می کند و آن ها را افرادی نادان نام می برد، زیرا فراموش کرده اند که قدرت فقط از آن خداست و از طرف او به بندگانش اعطا می شود (جالب است که بدانید خود آرنوفسکی فردی گیاه خوار است و شاید قرار دادن چنین دیالوگی تا حد زیادی جزو عقاید شخصی وی باشد، زیرا خداوند همه چیز را با واسطه به بشر می دهد و کسب قدرت از طریق خوردن گوشت هم می تواند یکی از این واسطه ها باشد.)

در همین زمان، اتفاق عجیبی رخ می دهد و به همراه افتادن قطره ای آب از آسمان، گیاهی بلافاصله در زمین رشد کرده و گل می دهد! اتفاقی که نوح دلیل آن را متوجه نمی شود، اما او را به فکر وامی دارد (جالب است که پیامبر خدا تعبیر این اتفاق را نمی داند!) شب هنگام، نوح خواب عجیبی مشاهده می کند: "زمین غرق در خون شده و سپس زیر آب غرق می شود!" نوح معنی و پیام این خواب را متوجه نمی شود، اما از طریق دیدن کوهی در خواب! به این نتیجه می رسد که پدر بزرگش، متوشالح هنوز زنده است و در آن کوه سکونت دارد. پس تصمیم می گیرد تا با تمام اعضای خانواده خود به کوه رفته و متوشالح را پیدا کند و از او تعبیر این خواب را جویا شود. آن ها در طول راه به یکی از روستاهای غارت شده می رسند و در آنجا دختربچه ای زخمی به نام ایلا را می یابند. همسر نوح در صدد درمان دختر برمی آید که ناگهان با حمله غارتگران مواجه شده و به منطقه ممنوعه پناه می برند. جایی که غول ها (فرشتگان سقوط کرده) در آنجا ساکن هستند. غول ها به رهبری سمی آزا (Samyaza) تصمیم می گیرند تا آن ها را نابود کنند، اما پس از شنیدن نام متوشالح و این که وی جد نوح است، از این کار منصرف می شوند. اما به نوح هم در یافتن جدش کمکی نمی کنند، زیرا آن ها انسان ها را پلید و عامل بدبختی خود می دانند. شب هنگام، یکی از فرشتگان به نام مأجوج (Magog) به سراغ نوح و خانواده وی می آید و آن ها را به محل زندگی متوشالح هدایت می کند. او توضیح می دهد که در ابتدای خلقت، آن ها شاهد خلقت آدم و حوا و عشق آن دو به یکدیگر بودند. او توضیح می دهد که آن ها پس از ماجرای اخراج آدم و حوا به زمین، علی رغم ممنوعیت ورودشان به آنجا، به دنبال آن ها آمده و به علت سرپیچی از فرامین خالق، هاله نور خود را از دست داده و در گل و لای زندانی می شوند. آن ها تمام اسرار خلقت را به انسان ها می آموزند، اما در عوض انسان ها به شکار آن ها روی می آورند و در نتیجه تعداد کمی از آن ها باقی می مانند و به شدت به انسان ها بدبین می شوند.


نوح به همراه سام به دیدن متوشالح که درون غاری زندگی می کند، می روند و از او در مورد تعبیر خوابش سوال می کند و توضیح می دهد که نتوانسته بخشی از آن را ببیند. در نتیجه، متوشالح با خوراندن ماده ای توهم زا (که به چای از آن تعبیر می شود) به نوح، به او کمک می کند تا ادامه خوابش راببیند! (توجه کنید که متوشالح نبی، با کمک جادو همانند شامن ها عمل می کند. او فاقد هر گونه علم الهی نشان داده می شود و قدرت های او بیشتر شبیه به جادوگران است.) نوح در خواب می بیند که خالق تصمیم دارد تا زمین را به وسیله آب نابود کند و او وظیفه دارد با ساخت یک کشتی، معصومیت، یعنی حیوانات را نجات دهد! زیرا آن ها تنها موجوداتی هستند که همانند زمان سکونت در بهشت زندگی می کنند! (توجه داشته باشید که در این فیلم نعوذوبالله عصمت به حیوانات نسبت داده می شود! آیا توهینی از این بالاتر سراغ دارید؟) او ماجرای غرق شدن دنیا را با پدربزرگش در میان می گذارد، اما متوشالح خاطرنشان می کند که پدرش نابودی بشر را با آتش پیش بینی کرده بوده و چیزی در مورد آب به او نگفته است! او بذری از درختان بهشتی به نوح می دهد و از او می خواهد که آن را در خاک بکارد. نوح بذر را در خاک می کارد، اما حضور سمی آزا جان او و خانواده ش را به خطر می اندازد. وی همه ماجرا را برای سمی آزا توضیح می دهد، اما او حرف های نوح را باور نمی کند، در این زمان ناگهان معجزه ای رخ داده و چشمه ای شروع به جوشیدن می کند. آب چشمه به پنج شاخه تقسیم شده و درون زمین پخش می شود. در اثر این اتفاق بذر گیاه، سبز شده و جنگلی انبوه پدید می آید و چوب لازم برای ساخت کشتی فراهم می شود. دیدن این صحنه موجب می شود تا غول ها تصمیم به یاری نوح بگیرند و در ساخت کشتی به او کمک کنند.

داستان به چند سال بعد می رود، زمانی که فرزندان نوح بزرگ شده اند و کار ساخت کشتی مراحل پایانی خود را سپری می کند. ظاهراً سام و ایلا با هم ازدواج کرده اند (در فیلم به این موضوع اشاره دقیقی نمی شود) و ایلا به دلیل زخم کهنه ای که در کودکی داشته، عقیم شده است. حام و یافث هم بزرگ شده اند و در کار ساخت کشتی به نوح کمک می کنند. پس از سال ها انتظار، سرانجام دسته اول حیوانات (پرندگان) وارد کشتی می شوند، اما علی رغم این موفقیت، اوضاع در خانواده نوح چندان دلچسب نیست. حام به شدت خود را نیازمند یک همدم می بیند و نوح تمایلی به این موضوع ندارد! همین امر موجب می شود تا حام برای یافتن همدم به یکی از شهرها نزدیک شده و به شکلی اتفاقی با توبال کین و افرادش روبرو شود. توبال کین از حام خوشش می آید و او را به عضویت سربازان خود درمی آورد و با هم نزد نوح می روند. نوح او را می شناسد و از پذیرش وی سرباز می زند. کین، نوح را تهدید می کند، ولی با دیدن غول ها از درگیری منصرف می شود. او به صورت مخفیانه اقدام به تدارک لشکری بزرگ برای فتح کشتی می کند (ظاهراً به آذوقه درون کشتی چشم دوخته بود) و به این منظور دستور می دهد که غذا فقط در میان افراد قوی که توان مبارزه دارند، پخش شود. این دستور موجب بروز شورش در شهر شده و غوغا و جنایاتی هولناک را به همراه می آورد. نوح به توصیه همسرش، تصمیم می گیرد تا پیش از شروع طوفان، به شهر رفته و برای دو فرزند دیگر خود همسرانی بیابد! اما در آنجا با دیدن خوی توهش انسان ها، به این نتیجه  می رسد که خواست خداوند نابودی کامل نسل بشر است، نه رهایی آن ها.

از همین رو، دختری را که حام به وی علاقه داشته رها می کند و به همراه خانواده اش به درون کشتی پناه می برد (نکته مهم در این سکانس، شباهت شیطان به خود نوح است. طوری که پس از این صحنه، شاهد اعتراف نوح به عدم عصمت خود بوده و مدام خود را به دلیل گناهانش سرزنش می کند!) زن نوح که از این واقعه دلگیر است، مخفیانه نزد متوشالح رفته و از او می خواهد تا ناباروری ایلا را درمان کرده و به ادامه نسل نوح کمک نماید.

متوشالح هم می پذیرد و ایلا را درمان می کند. در ادامه، سایر گروه حیوانات هم وارد کشتی می شوند و همه چیز محیای سفر می شود. ناگهان باران بسیار شدیدی شروع به باریدن کرده و همزمان با این رویداد، کین و افرادش به کشتی نوح حمله ور می شوند، اما با مقاومت شدید غول ها مواجه شده و دسته دسته کشته می شوند. البته آن ها در ادامه موفق به کشتن غول ها می شوند (غول ها پس از این فداکاری مورد لطف خالق قرار گرفته و به بهشت منتقل می شوند!)، اما فوران ناگهانی چشمه های آب، مسیر ورود انسان ها به کشتی را سد می کند. (جالب است که طبق داستان قرآن، نوح (ع) سال ها سعی کرد تا افراد قوم خود را برای سوار شدن به کشتی ترغیب نماید، اما تا آخرین لحظه هیچکس حاضر به این کار نشد. اما در فیلم مردم دسته دسته داوطلب سوار شدن به کشتی هستند، اما اینبار نوح به آن ها اجازه ورود نمی دهد!!) در این بین، کین از فرصت پیش آمده استفاده کرده و مخفیانه وارد کشتی می شود، این در حالی است که حام شاهد این ماجراست! (این هم تحریفی دیگر... طبق روایات اسلامی فقط افراد صالح و پاک در کشتی سوار می شوند، اما در این فیلم، علاوه بر کین، حام و همسر نوح هم با آن ها همسفر هستند!)

ماه ها از سفر دریایی آن ها می گذرد که ایلا خبر بارداری خود را به نوح می دهد، اما بر خلاف تصور، این خبر موجب آشفتگی نوح می شود، زیرا او معتقد است که خدا تصمیم به نابودی نسل بشر داشته و درمان ایلا بر خلاف خواست خداوند است. نوح از خدا درخواست می کند تا از فرزند ایلا بگذرد و مأموریت جدیدی به وی واگذار ننماید، اما از طریق نشانه ها درمی یابد که خواست خدا چیز دیگری است! (معلوم نیست که نوح از کجا به چنین نتیجه ای رسید! زیرا دیگران این واقعه را به گونه دیگری تعبیر نمودند.) او پس از دریافت پیام خدا، اعلام می کند که در صورت پسر بودن فرزند ایلا، او آخرین انسان روی زمین خواهد بود، اما در صورت دختر بودن او را در بدو تولد خواهد کشت! این موضوع باعث می شود تا سام و ایلا تصمیم به ترک کشتی بگیرند، اما در آخرین لحظه نوح قایق آن ها را منفجر کرده و مانع رفتن آن ها می شود. در این بین، ناگهان درد زایمان به سراغ ایلا آمده و او دو دختر دوقلو به دنیا می آورد. سام که فرزندان خود را در معرض خطر می بیند، تصمیم می گیرد که برای حفاظت از آن ها پدرش را بکشد. از طرف دیگر، توبال کین، حام را به کشتن نوح و گرفتن انتقام از وی ترغیب می کند و از او می خواهد تا با دسیسه ای پدرش را به بخش نگهداری حیوانات کشانده و او را سر به نیست کند. نوح وارد بخش نگهداری حیوانات شده و با کین درگیر می شود. کین تا آستانه قتل نوح پیش می رود، اما در آخرین لحظه حام او را می کشد. پس از این واقعه، نوح تصمیم به قتل نوه هایش می گیرد، اما در آخرین لحظه پشیمان شده و از دستور خدا سرپیچی می کند! (پیامبر معصوم از دستور خدا سرپیچی می کند!) کشتی به ساحل می رسد و نوح سرخورده، به غاری پناه برده و با ساخت خمره های شراب، با مستی روز خود را به شب می رساند. (این هم تهمتی دیگر به پیامبر خدا) حام، دلتنگ از رویدادهای پیش آمده، خانواده را ترک می کند و میراثی را که کین از لمک گرفته بود، به نوح باز می گرداند. نوح هم سرانجام به آغوش خانواده بازگشته و با کمک پوست مار نوه هایش را برکت می دهد! و فیلم با نمایش رنگین کمان به نشانه عهد نوح پایان می یابد!


پیامبری به سبک هالیوود

همانطور که انتظار می رفت، فیلم نوح مملو از تحریفات ریز و درشتی است که در نهایت منجر به خلق محصولی کفرآمیز و بی هویت شده است. داستان فیلم حتی از داستان تحریف شده تورات هم پیروی نمی کند و بیشتر بر اساس توهمات آرنوفسکی شکل گرفته است. چهره ای که از این پیامبر الهی در فیلم ترسیم می شود، چهره ای مخدوش و بسیار توهین آمیز است. نوح از نوادگان شیث، پسر خلف آدم معرفی می شود که قرار است پس از پدرش، وارث میراث شیث باشد. اما در زمان انتقال عهد از لمک به نوح، در اثر اتفاقی این امر محقق نمی شود و مراسم نیمه تمام رها می شود. آرنوفسکی با جسارت تمام در این صحنه، نوح را از مقام نبوت مبری می کند و بر اساس این منطق داستان را پیش می برد. در این فیلم، انسان ها به دو دسته کلی تقسیم شده اند: خاندان قابیل که مردمانی شهر نشین و وحشی هستند و خاندان شیث که مردمانی دور از تمدن، غارنشین و تا حدودی متوهم تصویر می شوند. نوح بیرون از شهر با خانواده اش در تنهایی زندگی می کند، خواب های آشفته می بیند و تلاش می کند تا به طبیعت و حیوانات احترام بگذارد. او رهبری هیچ قوم و قبیله ای را بر عهده ندارد و اثری از نبوت در او دیده نمی شود. او حتی از زنده بودن جد خود هم بی اطلاع است، حال آن که این موضوع دور از مرام انبیاء و اولیای خداست. البته اوضاع جد او نیز بهتر از خود نوح نیست. متوشالح پیرمردی غارنشین و تنهاست که مانند شامن ها جادو می کند و مهمتر از همه در کار خدا نیز دخالت می کند! او مانند ماجرای دون خوان و کاستاندا، با خوراندن مایعی توهم زا به نوح به او کمک می کند تا بتواند باقی خوابش را ببیند و آن را کشف رمز نماید! نوح خوابی می بیند که از درک معنای آن عاجز است، این خواب در واقع بدل همان وحی است، با این تفاوت که نوح هیچ آگاهی از آن ندارد و حتی مفهوم آن را نیز درک نمی کند.

 

ظاهراً این موضوع در این خاندان موروثی بوده، زیرا طبق اشارات متوشالح، پیش بینی های پدر او در مورد آینده بشریت هم دقیق نبوده و او تنها از عذاب آتش آگاهی داشته و از سیل کاملاً بی خبر بوده است! حال ببینیم که نوح واقعی کیست و در قرآن کریم به چه شکل توصیف شده است. در سوره هود آیات 26 تا 48 می خوانیم: "وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ إِنِّی لَکُمْ نَذِیرٌ مُبِینٌ" ما نوح را بسوی قومش فرستادیم (نخستین بار به آن ها گفت): «من برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم![11:25] "أَنْ لَا تَعْبُدُوا إِلَّا اللَّهَ  إِنِّی أَخَافُ عَلَیْکُمْ عَذَابَ یَوْمٍ أَلِیمٍ" جز «الله» [= خدای یگانه یکتا] را نپرستید؛ زیرا بر شما از عذاب روز دردناکی می‌ترسم![11:26] "فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَى لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ" اشراف کافر قومش (در پاسخ او) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‌بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده‌اند، جز گروهی اراذل ساده‌لوح، مشاهده نمی‌کنیم؛ و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی‌بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور می‌کنیم!»[11:27] "قَالَ یَا قَوْمِ أَرَأَیْتُمْ إِنْ کُنْتُ عَلَى بَیِّنَةٍ مِنْ رَبِّی وَآتَانِی رَحْمَةً مِنْ عِنْدِهِ فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنْتُمْ لَهَا کَارِهُونَ" (نوح) گفت: «اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم، و از نزد خودش رحمتی به من داده باشد-و بر شما مخفی مانده- (آیا باز هم رسالت مرا انکار می‌کنید)؟! آیا ما می‌توانیم شما را به پذیرش این دلیل روشن مجبور سازیم، با اینکه شما کراهت دارید؟![11:28] "وَیَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مَالًا  إِنْ أَجْرِیَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ  وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِینَ آمَنُوا  إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَکِنِّی أَرَاکُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ" ای قوم! من به خاطر این دعوت، اجر و پاداشی از شما نمی‌طلبم؛ اجر من، تنها بر خداست! و من، آنها را که ایمان آورده‌اند، (بخاطر شما) از خود طرد نمی‌کنم؛ چرا که آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد؛ (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قیامت، خصم من خواهند بود؛) ولی شما را قوم جاهلی می‌بینم![11:29]

 



موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۳/۰۷/۲۳
مدافع ولایت

نظرات  (۱)

do cartão Hipercard 06/09/2012 Por Editor Leave a Comment Aqui no site, nós já informamos como fazer o seu cartão de crédito Hipercard. Hoje, nosso post é indicado para quem já é cliente da operadora e está com diludifdaces para

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی